زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
باز این چه شورش است که در خانۀ علیست؟ این سوز گـریههای غـریـبانۀ عـلیست «کای مونس شکسته دلان حال ما ببین» در آتش اینکه سوخته پـروانۀ عـلیست "آن در که جبرئیل امین بود خادمش" آتش گـرفـته قـاتـل ریـحـانـۀ عـلـیست "خورشید آسمان و زمین" کنج بستر است این خـانه بعد فـاطـمه ویرانۀ عـلیست خاتون خانهای که در آن سوخت خانمش از این به بعـد، دخـتـر دردانۀ علیست حـیـدر چـرا به شانۀ دیـوار سـر نهـد؟ سرهای قـدسیان همه بر شانۀ علیست باز این چه نوحه و چه عزا و چه شیون است؟ این جان حیدر است که در حال رفتن است دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟ در را که دید فاتح خیبر، زمین نشست جان علی! تو گوشۀ بستر چه میکنی؟ پر میزنی و با دل حیدر چه میکنی؟! ای پـاســخ ســلام بــدون جــواب مـن چادر به چهـرهات نکش ای آفتاب من از کار من هـمیـشه گره بـاز کـردهای تـنها تو در به روی عـلی باز کردهای هی زُل نزن به این در و دیوار رو به رو یا گریه کن سبک بشوی یا سخن بگو باشد قـبـول همسـفـر من! بـرو ولی... از حق خود گـذشتهام اصلا، برو ولی احساسهای دخترمان پس چه میشود؟ تکـلـیف آن قـرار مقـدس چه میشود؟ زهـرا قـرار بود سپـر من شوم نه تو! مرد میان رنج و خطر من شوم نه تو! حرف از فراق بین تو و من نبود که! اصـلا قــرار زود پــریـدن نـبـود کـه! آتـش گـرفـت بـال تـو و مـن گـداخـتـم بانـو سه مـاه با غـم و اشک تو ساختم دیگـر بـخـنـد تـشـنـۀ قــدری تـبـسّـمـم تابـوت هم بخواهی اگر، چشم خـانـمم آن ذوالفقار خیبر و خندق شکسته بود بانو حلال کن که علی دست بسته بود ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش دیـوار! درعـزای جـوانـم سـیه بـپوش ای آسـمـان به نـالۀ شبـهـای من بـساز آه ای زمین تو با تن زهرای من بساز |